
منتشر؟!

سولیون:اهوم خوبم شما خوبین¡¿سان:من خوبم ولی بنظر نم..(سولون با کلی خونی ک از سرش رفته بود از حال رفت و سان سریع سولیون رو بغل کرد و به سوی ماشین حرکت کرد و سولیون رو به سمت خونش برد؛ تو راه هم به دکتر شخصیش زنگ زد)دکتر:حالشون بهتر میشه لطفا داروهارو تهیه کنین راستی قربان چه اتفاقی افتاد ک ایشون از سرشون خونریزی کردن؟سان:نمیدونم فقط من بهشون خوردم و افتادن زمین و یهو دیدم سرشون پر از خون شد.دکتر:مشکلی نیست بزودی بهوش میاد من دیگه باید برم لطفا چند روزی ازشون مراقبت کنین.سان:چشم ممنونم دکتر.(بعد رفتن دکتر ۲ ساعت گذشت و سولیون بهوش نیومده بود سان درحال درست کردن سوپ برای سولیون بود ک یهو سولیون بهوش میاد)سولیون:آخخخ یرم داره میترکه،عع اینجا کجاس بنظر نمیاد خونه پیرزنه باشه.سان:اینجا خونه منه و تو تو خیابون له من خوردی و سرت خونریزی کرد و منم اوردمت اینجا الان بهتری؟سولیون:بدنیستم ولی وایییی نه پیرزن رو گم کردم😭سان:کدوم پیرزن درباره چی حرف میزنی؟.(سولیون اومد از قدرتش استفاده کنه و پرواز کنه ک دید تمام قدرتش رو از دست داده،)سولیون:وایییییی نه سهون نگف قراره قدرتم رو از دست بدم.(سان از این حرف سولیدن هم متعجب شد هم خندش گرفت)سان:سهون کیه؟قدرت چی؟داری شوخی میکنی مگه نه؟😹سولیون با اخم: کجای حرفم الان خنده داشت؟؟😐سهون کسیه ک خیلی دوسش دارم و خیلی کمکم کرد بعدم نه خیرم من یه فرشتم و قدرت دارم و از سرزمین یانجین به زمین تبعید شدم.سان:عا پس سهون نامجا چینگوت هس.سرزمین یاجنین؟😹فک کنم سرت بدجوری ضربه دیده، باید استراحت کنی منم برم سوپت رو بیارم خانم توحمی.سولیون:یاااااا ب کی میگی توحمی؟؟بعدم یهون نامجا چینگوم نیست و جاست فرندمه نمیخوای باور کنی نکن کسی مجبورت نکرده.سان:خب حالا جاییم داری بری؟ سولیون:خودت چی فکر میکنی؟سان:خب صد در صد داری دیگ .سولیون: تو واقعا خنگی یا خودتو به خنگی میزنی؟خب تازه اومدم زمین از کجا جاییو دارم؟سان:اونش ب من ربطی نداره.سولیون:میشه اینجا بمونم؟ لطفااا اخه جاییو ندارم و به لطف جنابعالی پیرزن رو هم گم کردممم🗿سان: عام خب ببینم چی بشه حالا بیا سوپتو بخور سرد شد...

سان=خب حالا واقعا جایی نداری بری؟.سولیون=اهوم.سان=حالا ی چن وقت اینجا بمون تا واست یجایی رو پیدا کنم و بری.سولیون=چییییی؟واقعا میتونم بمونم؟؟؟مرسیییییی🥺🍓سان=خب حالا شلوغ بازی در نیار ولی باید یسری قوانین رعایت کنی.سولیون=خب چیا؟.سان=با هیچکس حرف نمیزنی و وقتی من نیستم درو رو کسی باز نمیکنی اشپزی و تمیز کردن خونه هم به عهده توعه.سولیون=خب ادامش تعارف نکن بیشتر بگو🗿سان=خب چیه؟ من میرم سر کار و تویی تو خونه بیکاری باید این کارا رو کنی🗿سولیون=عع حالا چیکار میکنی؟سان=وکیلم و از متهم ها دفاع میکنم.سولیون=وکیل؟حالا چی هست؟سان=واقعا نمیدونی وکیل چیه؟؟😹واییی پارممم😹فک کنم از چن قرن پیش اومدی😹سولیون=چیه چرا مسخرم میکنی؟ گفتن ک من از ی جا دیگ اومدم حالا بگو چیکار میکنی .سان=خب ببینم دیدی به بعضیا بخاطر ی کاری یا جرمی ک محسوب میشن میرن زندان یا باید جریمه بشن من کارم اونه ک از اونا پول میگیرم و ازشون دفاع میکنم.سولیون=عع این ک کاری نداره.سان=،😹اره کاری نداره حالا بجا شیرین زبونی دنبالم بیا(رفتن و سان اتاقی ک سولیون قرار بود ازش استفاده کنه رو بهش نشون داد و قرار شد ک اماده بشه تا برن خرید)(وارد بازار شدن و سولیون مات به اطرافش نگا میکرد چن تا لباس خریدن و وسایل شخصی برا سولیون و یه تلفن هم برای سولیون گرفت و برگشتن خونه)سان=هوففففف از پا افتادم چقدر گشتن با خانوما دردسر داره(این حرف سان اونو یاد سهون انداخت و اشک از چشاش سرازیر شد)سان=چی چی چیشد؟ بخاطر حرفم ناراحت شدی ؟ من واقعا منظوری نداشتم ببخشید لطفا گریه نکن🥲سولیون=نه یاد سهون افتادم 🥲💔اونم وقتی رفتیم خرید بعد برگشتم همین حرفو بهم زد دلم واسه سهونا تنگ شده😭(اشک بیشتری از چشمای سولیون سرازیر شد و سان که مونده بود چیکار کنه سولیون رو بغل کرد)سان=هوم درکت میکنم ولی اتفاقیه ک افتاده چرا بهش نمیگی بیاد پیشت؟سولیون=نمیتونه بیاد چون شما انسان ها دشمنای ما هستین🥲سان=دشمن؟برای چی؟سولیون=آخه انسان ها وقتی مارو میدین مارو قت**ل عام میکردن و دشمن خونی همدیگه هستیم ما و من فکر نمیکردم ک انسان ها انقدر مهربون باشن اما تو با بقیه شون فرق داری ممنون که درکم میکنی🙂🍓سان=عام خب متاسفم بخاطر کارشون ولی تلاشمو میکنم تا از اونا بهتر باشم(: سولیون=مرسی🙂🌸من میرم بخوابم شب بخیر.سان=باشه شبت بخیر👐✨(کل شب سان به فکر سولیون بود و اینکه چطور میتونه فرشته ها وجود داشته باشن زمان از دستش رفت و یهو دید که صبح شده و سریع اناده شد تا بره سر کار.سولیون=عوم جایی میری؟.سان=اهوم سر کار . سولیون=اها باشه خداحافظ مواظب خودت باش(سان از خونه رفت بیرون و سولیون تصمیم گرفت بره بیرون یکم هوا بخوره . داشت تو خیابون قدم میزد ک .....)

(سولیون خورد به یه ماشین و پرت زمین شد....از کنار سولیون یه خانومی رد میشد که سریع به سمت سولیون اومد و کمکش کرد و به اورژانس زنگ زد ) =۲ساعت بعد(ریوجین از موبایل سولیون فقط شماره سان رو پیدا کرد و بهش زنگ زد و سان سریع خودش رو رسوند)سان=چیشده سولیون کجاست حالش خوبه؟! ریوجین=بله حالش خوبه نگران نباشید بزودی بهوش میاد.سان=چطور این اتفاق افتاد؟! ریوجین=من از کنار خیابون رد میشدم ک دیدم با یه ماشین برخورد کرد.سان=صبر کن چهرتون برام آشناس🤔ریوجین=عع سان خودتیی؟؟ سان=ریوجینننننننننننن. (سان و ریوجین دوستای دبیرستان همدیگه بودن و بعد از ۵ سال همیدگیرو دیدن)سان=تو کجا اینجا کجا خونتو اوردی سئول؟ ریوجین=اهوم ۱ سالی میشه چخبرا اقای سان راسی این دختره گرل فرندته؟ سان=نه بابا دوستمه. خیلی مشتاق بودم....(پرستار حرف سان رو قطع کرد)پرستار=بیمار بهوش اومدن.سان=عع میتونیم بریم تو؟ پرستار=بله بفرمایید.(سان به سرعت وارد اتاق شد و با سولیون چشم تو چشم شد.)سولیون=من واقعا متاسفم نمیخواستم....(سان حرفشو قطع کرد)سان=بسه نمیخوام چیزی بشنوم حالا چیزیه ک سده ولی تو قولتو شکوندی مگ نگفتم خواستی بری جایی به خودم بگو؟ سولیون=نخواستم مزاحمت بشم واقعااااا متاسفم🥲سان=عب نداره حالا عذر خواهی نکن.سولیون=این خانم کیه؟ سان=دوست دوران دبیرستانم اون تورپ نجات داده ازش تشکر کن.سولیون=آها ممنونم ازتون💕ریوجین= خواهش میکنم کاری نکردم ک....

پرستار=خب باید یه روز اینجا بمونن تا از سلامتیشون مطمئن بشیم فقط یه نفر میتونه مراقب باشه لطفا زودتر یکیتون اتاق رو ترک کنه.سان= من میمونم.سولیون= مگه فردا دادگاه نداری؟ نمیخواد خودم تنهایی میتونم.سان=چرا خب مهم نیس دستیارم میفرستم.ریوجین=عع چرا اینکارو بکنی من فردا مرخصی دارم میمونم پیشش.سان= نه آخه تا الانم تو زحمت افتادی کلییی.ریوجین=نه بابا این چه حرفیه میخوام اون ریاضی هایی ک بهم یاد دادی رو جبران کنم😹 سان=وایب نگو ک هنوز یادته😹ریوجین=مگه ویشه از یادم بره😹سان=واقعا ممنونم یروز جبران میکنم من باید برم ببخشید.ریوجین و سولیون=خداحافظ مراقب خودت باش.( نیم ساعتی بعد رفتن سان گذشته بود که سولیون سکوت رو شکست)سولیون=به نظر خیلی با سان صمیمی هستی.ریوجین= نه بابا ما فقط دوست معلومی هستیم.سولیون=دوسش داری نه؟ریوجین=عاممم خب شاید.تو از کی دوستشی؟ کجا زندگی میکنی؟سولیون=عام من تازه اومدم اینجا.ریوجین=عع ینی خارج زندگی میکردی ؟ حتما یکی از دوستای خارجی سان هستی.نظرت چیه فرند شیم ؟ سولیون=خب اره یجورایی.حتما من سولیونم ۱۶ سالمه🌚ریوجین=وااو اصلا بهت نمیخوره ۱۶ سالت باشه خیلیی کوشولوییی.منم ریوجینم۲۲ سالمه خوشبختم^^میتونی اونی صدام کنی🐾 سولیون=باشه تنک.ریوجین=گشنه نیستی؟.سولیون=عاممم خب اره.ریوجین=اوکیه برم غذا بخرم منتظرم باش.(بعد رفتن ریوجین سولیون تو فکر فرو رفت و دلش برای خانوادش جینی و سهون تنگ شده بود)سولیون=سهونیی کاش بودی دلم واست خیلی تنگ شده🥲ریوجین=بهبه سهون کیههه😹سولیون=عامممممم خب....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه داستانو اینجا میزارم
پستات لایک شده پستامم بلایک هنی
های کیوتی 𖠌
لایک شد و عالیی بید:)
پستامو لایک کنو دنبالم کن🦋🖤
کردی بک میدم ،
سازنده فالوت کردم بفالو پیلیز😐🤝
پارت بعدی کو خانومم؟🗿💔
هیم گشادیم میشه بنویسم
خوشبختانه یا متاسفانه درکت میکنم😹
😔
محشرررررز
پارت بعدی رو کی میزاری؟
راستی رمانت کلا چند پارت؟🙄🙄
تنکیووو🐾✨
نمد هروقت گیشادیم تموم شه😔
معلوم نیس لابم🌚🌸
وایییییییی عررررررررر عالی بود خانم گشااااااد
پارت بعدو زود بزاریااااا دیگه فسیلم نکنیاااااا
عع چشم چشمم😹🌸
مرسی😹😹💕
فرصت؟ فرصت!
یسسس
اوجولات بده🥺🍫😹😹
بیا عخشممم🥺🍫
جییییخ مرسیییی🥺💕😹
خاعش عخشمم🥺♥️
^^💕🌸